جدول جو
جدول جو

معنی هوش بمان - جستجوی لغت در جدول جو

هوش بمان
به هوش آمدن، حواس و ادراک خود را باز یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ / خُشْ بَ)
خوش سخن. نکوسخن. نیکوگو. نیک کلام. نکوکلام. خوش زبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ)
با ظن خوب. حسن الظّن ّ
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2500 گزی خاور سنگ سفید. کوهستانی و سردسیر و دارای 150 تن سکنه است. آب آن از زه آب رود خانه بالاگری ومحصول آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ لی یَ تَ)
کسی را بیهوش کردن:
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده اند.
سعدی.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست آنکه صورت می نگارد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش بیان
تصویر خوش بیان
شیرین سخن آنکه دارای بیانی خوش باشد شیرین سخن
فرهنگ لغت هوشیار
خوش کلام، خوش گفتار، خوش تقریر، شیرین سخن، نیکوسخن
متضاد: بدسخن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به جنبش موزون درآمدن، قرواطوار آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی مرثیه خوانی همراه با سینه زنی
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس ناراحتی و درد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی